هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

ماما-بابا

بالاخره با تاخیر فراوان آمدم. یه مدت اصفهان بودیم.  4-20 تیرماه(93) اصفهان بودم. طبق روال گذشته که میرم اصفهان و هوراد برنامه خوابش شدیدا تنظیم میشه. بطوریکه ده- ده و نیم  شب میخوابید و صبح هشت و نیم نه بیدار بود. بعدازظهر ها هم دو ساعتی میخوابید. خصوصیتی که شدیدا پیدا کرده و نمیدونم آیا مقتضی سنش یا نه اینه که شدیدا به آدمها پیله میکنه. مثلا اصفهان که بودم یا به ببام پیله میکرد و همش دستشون را میگرفت میبرد و میگفت کنارم باشین تا بازیم تموم بشه بعد اگه نگین میومد همین کار را با نگین میکرد و.... الان هم روزها که با منه اجازه نمیده من برم یه لحظه آشپزخونه و بیام میگه هر جایی من هستم تو هم باش و این خیلی بده . آدم واقعا خسته میشه. زما...
31 تير 1393
1